فریادرس
خانه ی حسین مدمل، دیوار به دیوار صحن حضرت امیرالمؤمنین _ علیه السلام _ بود. او به ناگاه مریض شد و بعد از مدتی هر دو پایش مثل چوب خشکید و خانه نشین شد. چون نمی توانست کار بکند، دچار فقر و نیازمند مردم شد و زن و بچه هایش روزگار سختی را می گذرانیدند. در یکی از شب ها به خاطرش آمد که خداوند در قرآن مجید فرموده: « وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید » ما از شاهرگ گردن به آدمی نزدیک تریم. وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و گفت: « خدایا این دنیا صاحبی دارد از تو می خواهم که مرا به وسیله ی او شفا دهی. »
در همان شب وقتی همسر و فرزندانش از خواب بیدار شدند، دیدند که نوری فضای منزل را روشن و زمین و آسمان را منور کرده است؛ به حدی که چشم ها را خیره می کند. از حسین پرسیدند: « چه خبر است؟ »
گفت: « الآن فریادرس بیچارگان حضرت صاحب الزمان _ علیه السلام _ این جا بود. کنار بسترم آمد و به من فرمود: ای حسین مدمل! برخیز. » عرض کردم نمی توانم. پس در کمال محبت و مهربانی دستم را گرفتند و مرا بلند کردند. دیدم هیچ گونه درد و مرضی ندارم.
آری خداوند متعال به برکت آن حضرت، مرا شفا داده و از غم و اندوه رهانیده بود.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.